پارت صد و پنجاه و هفتم

زمان ارسال : ۱۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

نیم ساعتی بعد از رفتن آوا کارگران را هم راهی می‌کند و بدون خداحافظی از همایون از ساختمان بیرون می‌زند.
هنگام مشایعت آوا تا جلوی در دفتر از گذشت سریع زمان شاکی بود. اگر جا داشت این همراهی را تا خانه‌ی او ادامه می‌داد اما فعلا دست و بالش بسته بود و تنها توانسته بود تاکید کند که رسیدنش به خانه را به او اطلاع بدهد. آوا آنقدر خسته بود که نیم ساعت آخر سر پا چرت می‌زد و همین هم نگرانش می‌ک

1474
477,911 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اکرم

    00

    دلم واسه امیرحسین سوخت،طفلی

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    امیرحسین دوست داشتنی.و مظلوم.❤️❤️

    ۳ ماه پیش
  • سیتا

    00

    صدرا پشت در منتظر بود آوا بیاد

    ۶ ماه پیش
  • سارای

    ۲۸ ساله 00

    دستت طلا عزیزم،عالی بود مثل همیشه

    ۶ ماه پیش
  • Zahra.s

    10

    خیلی خوبه که صدرا یواش یواش داره پیش میره خوشم میاد که جدای احساس خودش به حس اعتماد وتردید آوا احترام میزاره دوست دارم آوا تفاوتای صدرا و سمیر و ببینه و حس کنه خداقوت عالی

    ۶ ماه پیش
  • سارای

    00

    یه جوری که اوا تعریف کرد منم دلم کیک خواستتتتت به به😂😂

    ۶ ماه پیش
  • اسرا

    10

    خوب آواخانم هم داره دل می بنده ممنون خانمی

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    00

    👏👏👏⚘

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🙏🏻🌺🌺🌺

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید